معنی نوعی قمه
حل جدول
واژه پیشنهادی
قداره
لغت نامه دهخدا
قمه. [ق َ م َ / م ِ] (ترکی، اِ) نام سلاح است. (غیاث اللغات) (آنندراج). قسمی سلاح شبیه به شمشیر ولی کوتاهتر و پهن تر و بدون انحناء.
- قمه زن، کسی که به نذر بروز عاشورا با قمه بر سر خود جراحت وارد کند، با رسومی مخصوص.
- قمه قداره کشیدن، کنایه از شرارت کردن.
نوعی
نوعی. [ن َ / نُو] (ص نسبی) منسوب به نوع. مقررشده برای نوع. (ناظم الاطباء). مربوط به نوع: صورت نوعی. حرکت نوعی. (فرهنگ فارسی معین): من ِ نوعی.
فرهنگ معین
(قِ مَّ) [ع. قمه] (اِ.) جماعت مردم. ج. قمام.
(قَ مِ) [تر.] (اِ.) سلاحی دو دَم شبیه شمشیر اما کوچکتر از آن.
فرهنگ عمید
نوعی جنگافزار سرد و کوتاهتر از شمشیر که هر دو دم آن تیز و برنده است،
تارک، بالای هر چیز، بلندترین نقطۀ هر چیز،
گروه، جماعت مردم،
فرهنگ فارسی هوشیار
مترادف و متضاد زبان فارسی
خنجر، شمشیر، کارد
معادل ابجد
281